هفته سی و سوم
عزیز دل مامان بابا امیرعلی جون
امروز هر دو مامانی عزیز شما و عمه مهلا جون و خونواده خاله معصومه اومدن تهران واسه دیدنمون و همینطور خرید سیسمونی شما عزیزم.( از طرف خودم و شما از همشون تشکر میکنم) .
قرار شد بعد از استراحت و خستگی راه رو بدر کردن بریم خرید. مامانی ها سنگ تموم گذاشتند واسه ی شما و هر چیزی رو که که می خریدند واسه سلامتی شما صلوات میفرستادند. حسابی همه خوشحال بودیم از دور هم بودن و خرید واسه ی شما .
چند روز مدام واسه ی خرید میرفتیم خیابون بهار و حسابی خستشون کرده بودیم سلیقشون هم که حرف نداشت همیشه دست میذاشتند روی بهترینها .
این وسط هم امیرمحمد جون مدام در حال عکس و فیلم گرفتن از تموم وسایلی بود که واسه ی شما می خریدیم خلاصه توی این 12 روزی که پیشمون بودند حسابی بهمون خوش گذشت.
بعد از خرید کل وسایل شروع کردیم به مرتب کردناتاق شما ، خیلی خوب وسایلتو چیدند و شد اتاق امیرعلی خان . (عکساشو عزیز دلم توی پست بعدی برات میزارم).